10 راهکار برای خواندن رمانهای کلاسیک
اگر رمان را در یک تقسیمبندیِ ساده، به سختخوان و آسانخوان تقسیم کنیم، بخش زیادی از آثارِ مفاخرِ ادبیات جهان در بخش اول (سختخوان) کنار هم جمع میشوند. بله! این یک واقعیت تلخ است که اغلب کارهای کلاسیک ادبیات داستانی به این راحتیها به اتمام نمیرسند. خواندن این آثارِ مردافکن آدابی دارد. آدابی رازآمیز که خیلی از رمانخوانها هم از آن بیخبرند. همینجا و تا دیر نشده است بگویم: اگر پیرمرد رمانخوانی در اطراف خود دارید، میشود مطمئن بود که او یکی از «کلاسیکخوانهای حرفهای» است. پس میتوان به صرف یک فنجان چای یا نسکافه کلی از فوتهای کوزهگری را از وی آموخت. فقط مراقب باشید پیرمرد یا پیرزن مربوطه حتماً پاورقیخوان نباشد. راستش را بخواهید جرقه این نوشتار هم از دیدار متروییِ بنده با یکی از همین طایفه رقم خورد. تأکید میکنم، فقط جرقهاش؛ شعلهاش از جاهای دیگری است….
اگر رمان را در یک تقسیمبندیِ ساده، به سختخوان و آسانخوان تقسیم کنیم، بخش زیادی از آثارِ مفاخرِ ادبیات جهان در بخش اول (سختخوان) کنار هم جمع میشوند. بله! این یک واقعیت تلخ است که اغلب کارهای کلاسیک ادبیات داستانی به این راحتیها به اتمام نمیرسند. خواندن این آثارِ مردافکن آدابی دارد. آدابی رازآمیز که خیلی از رمانخوانها هم از آن بیخبرند.
همینجا و تا دیر نشده است بگویم: اگر پیرمرد رمانخوانی در اطراف خود دارید، میشود مطمئن بود که او یکی از «کلاسیکخوانهای حرفهای» است. پس میتوان به صرف یک فنجان چای یا نسکافه کلی از فوتهای کوزهگری را از وی آموخت. فقط مراقب باشید پیرمرد یا پیرزن مربوطه حتماً پاورقیخوان نباشد. راستش را بخواهید جرقه این نوشتار هم از دیدار متروییِ بنده با یکی از همین طایفه رقم خورد. تأکید میکنم، فقط جرقهاش؛ شعلهاش از جاهای دیگری است….
اصل مشکل شاید اینجاست…
مشکل اینجاست که رمانهای کلاسیک معمولاً حجم زیادی دارند. و گرچه بعضی از کلاسیکهای مشاهیر گاه در اندازههای 300 صفحه به پایین هم یافت میشوند، اما اغلب بالاتر از اینها هستند. سؤال ناخودآگاهِ هر ذهنِ آگاهی این خواهد بود: واقعاً متنهای ترجمه شده از ماجراهای تو در توی زندگی چندین نفر روس، فرانسوی، انگلیسی و امثالهم با فرهنگهای 150 سال پیششان چه جذابیتی میتواند داشته باشد؟
اشتباه همینجا رخ میدهد. آنان که لب طبع خود را به این مایع سکرآور قدیمی ادبیات کلاسیک جهان تر میکنند، طعمی و مزهای را میچشند که لایوصف بها و لایقاس! اهالی موسیقی کلاسیک را دیدهای؟ رمانخوانهایی که دربارهشان اینگونه نوشتم هم مثل همینان گوششان به شنیدن سمفونیهای تولستوی، همینگوی و داستایوفسکی و دیگر رفقای فقیدشان، عادت دارد.
و بالأخره میرسیم به راههای میانبُر برای خسته نشدن و شکست نخوردن در تمام کردن رمانهای سختخوان:
اول: بهترین ترجمه را پیدا کن!
رمانهای معروف جهان اغلب توسط چند مترجم ترجمه شدهاند. هرکسی هم سبکی و روشی مخصوص خود داشته است. حالا بعضی وقتها فاصلهی زمانی انتشار دو ترجمه در ایران این روزها، چند ساعت است، گاهی چند ده سال! طبیعی است که «زمان زبان اثر» عامل مهم و تأثیرگذاری در روانخوانی یک اثر ادبی است. مهم این است که وقت کافی برای گشتن و پیدا کردن بهترین و روانترین ترجمه را قبل از دست گرفتن کتاب انتخابی گذاشت. نگران نباشید! مشاهیر ترجمهی ادبی ایران دایرهی خیلی بزرگی ندارند. همهی این پادشاهان بر پوستینی جا میشوند.
دوم: بهترین ناشر را پیدا کن!
منظورم از «بهترین ناشر» مهربانترین، منصفترین و ارزانفروشترین و حتا فعالترین نیست. بهترین ناشر، همان آدم مدیر کاربلد خوشذوقی است که شأن و جایگاه جهانی یک رمان کلاسیک را خوب میشناسد. حواسش به حجم بالای کتاب هست و قطع را با جنس کاغذ و اندازهی حروف چنان معادلهبندی میکند که به هنرمندی بیشتر شبیه است. خب قانون طبیعت حکم میکند چنین ناشری گوی سبقت را از دیگر همتایانش برباید. خیالتان راحت باشد! قطر دایرهی ناشرانی که به صورت تخصصی و با همان ضرافت مذکور، رمان کلاسیک در میآورند هم از سی شرکت تجاوز نمیکند. و اتفاقا این دو دایرهی بالایی (در بخش اول) و پایینی (در بخش دوم) منطبق بر هماند. کاغذ سبک، قطع فانتزی راحتالحمل، تعداد صفحات مناسب و متعادل برای یک مطلب، انتخاب نوع و اندازهی خط و صفحهبندی استاندارد و رعایت نکات نهایی ویرایش یک متن ادبی-ترجمهای، همه و همه نشانهای یک ناشر کار کشته در حوزهی رمان و ادبیات است.
سوم : 100 صفحه اول را خیلی جدی نگیر
لطفاً از روی 100 صفحه اول با سرعت عبور کن! متأسفم که به عرض برسانم اکثر بزرگان ادبیات و رمان در دو قرن اخیر اصلاً قائل و ملتزم به آغاز یقهگیر نبودهاند. بنابراین رمان را که باز میکنی از برشی عادی و خنثا از یک زندگی عادی شروع میشود و تا مدتها - یعنی تا چند ساعت اول خواندن- ماجرایی خستهکننده پیش میرود. و ای داد بیداد که نویسندگان کلاسیک جهان در همین صد صفحه اول عرض اندامها میکنندها! نوعی «انا رجلٌ زدن»های ادبی و هنری برای اثبات قوت قلم و توش نوشتار و خارقالعاده بودن خیال.
طاقت بیاورید! در خواندن آثار برتر ادبیات داستانی جهان، آنها که این صد صفحه -اندکی بیشتر یا کمتر- را تاب آورندهاند رستگار شدند و تا انتها رمان از دستشان نیفتاده است. جالب است که توجه شما را به این نکته جلب کنم که این نقیصهی هنرمندانه در اقتباسهای سینمایی رمان مذکور مرتفع شده است. چون اصل تعلیق و جذب در نگاه اول اصل مهمی در ذائقهی مخاطب امروز است. البته در آثار نویسندگان روزگار ما هم این آسیب کمتر دیده میشود. انگار رماننویسان قدیمی دیوار محکم و بلندی جلوی بنمایهی رمانهایشان کشیدهاند تا هر کس از راه رسید نتواند به دنیای مطلوب هنرمندانهشان قدم بگذارد. تنها کسانی که قادرند کوریدور وی آی پی را بیابند به درون شهر خیال نویسنده وارد میشوند. قدیمترها میگفتند رمان خواندن با پاورقی خواندن و روزنامهخوانی باید فرق داشته باشد.
چهارم: با شخصیتهای پنجاه صفحه اول درگیر نشو!
بله میتوانستم چهارمین کلید را در قبلی توضیح بدهم اما از بس اهمیت این نکته زیاد بود دلم نیامد. برای تأکید بیشتر و به عنوان چهارمین راهکار مجرب رمان خواندن از شما میخواهم با شخصیتهای زیادی که با اسمهای عجیب و غریب و حرکتهای از آن عجیبتر از همان ابتدا یک به یک وارد داستان میشوند اصلاً دست به یقه نشوید. توجه خیلی زیادی بهشان نکنید. مثل آقای جالبی که در مترو به فاصلهی کمی کنار شما میایستد یا در اتوبوس میبینیدش یا خانم محترمی که با سرعت از کنار شما رد میشوند و با کیفش ناخواسته به کتف شما ضربه وارد میکند و میگذرد رفتار کنید. یک توجه خیلی کوتاه. والسلام.
شخصیتهای رمان را هم اگر به دو دستهی اصلی و فرعی تقسیم کنیم، فرعیها اهمیتی ندارند و اصلیها هم آنقدر تا آخر ماجرا جلو چشم میآیند که شناخته شوند. شناختی به تمام معنا. عین آدمی که با شما در یک خوابگاه دانشجویی چهار سال هم اتاقی بوده است یا عین همسایهی قدیمی با چندین خانه فاصله!
پنجم: زمانهای متنوعی را برای این کار در نظر بگیر
یکی از نویسندگان ایرانی به نگارنده میگفت: برای من، رمان تازه دست گرفتن شبیه استفاده از یک مسکن قوی است. از همهی ماجراهای ناخوشایند، فکرهای آزاردهنده، استرسها، غمها و غصهها رها میشوم! میدانی چرا؟ چون از دنیایی که درونش زندگی میکنم خارج و وارد دنیایی میشوم که پادشاه هنرمندی دارد. کسی که با سلطنت بر خیال و وهم خود، ادای پادشاه کان و مکان را درمیآورد. میگفت به موازات دنیای واقعی دنیایی هست که میتوانم تماشاگر رخدادهای آن باشم. پنجمین توصیه با این مقدمه اصرار دارد که یادآور شود زمان مناسبی برای خواندنهای یک رمان کلاسیک درنظر بگیرید. «زمانهای مناسب» گفتم برای اینکه میدانیم یک رمان -به علت حجمش- در یک بازهی زمانی محدود به اتمام نمیرسد.
معنای این پیشنهاد الزاماً یک برنامهی ساعتی عددی نیست. مثلاً روزی چند ساعت! یا از فلان ساعت تا بهمان ساعت! حداقل من خودم اینطوری رمان نمیخوانم. بسیاری از اهالی ادبیات و رمان، شبها قبل از خواب را به مطالعه اختصاص میدهند. کتاب بالینی! بله یک اثر ادبی خیلی باید خاص باشد که کتاب بالینی یک رمانخوان شود. یا مثلاً رهبر انقلاب تاکید دارند مطالعههای ادامهدار را میتوان در زمانهای مرده برنامهریزی کرد. زمانهایی که معمولاً میسوزند. مثل مسیر ثابت رفت و برگشت سرکلاس درس و محل کار؛ در اتوبوس و مترو و الخ. این پیشنهاد خصوصاً برای کسانی که مسافرتهای کوتاه بینشهری را هر روز تجربه میکنند، مجربتر است.
پیشنهاد دیگرم این است که در روزهای تعطیل و زمانهایی که سرتان خلوت است و کسی دور و برتان نیست، رمان محبوب خود را دست بگیرید. اما نکتهٔ اساسی و مهم این است که بین زمانهای مطالعه یک رمان بیشتر از 48 ساعت (دو روز) فاصله نیندازید. اصلاً شاید تیتر پنجمین کلید باید همین باشد: فاصله نینداز و با سرعت مناسب پیش برو!
ششم: جوگیر ماجراهای داستان نشو
ششمین دستورالعمل برای تا انتها خواندن یک رمان خوب و سختخوان خارجی عبارت است از خودداری از جوگیر قصهها و ماجراهای رمان شدن. یعنی تحت تأثیر ماجراهای عاشقانه، روابط خصوصی شخصیتها، ماجراهای جنایی، خباثتها و رذالتها، مظلومیتها و نجابتهای آدمهای داستان نشوید. یاد ماها نیست اما روزهایی بوده که مردم پای سریالفارسیهای تلویزیون خودمان گریهها کردهاند. چه همذاتپنداریها که نشد! بعد تنها دو کلمه نسخهٔ نجات احساسات مردم ساده و نوعدوست ما شد. «اینا فیلمه!» رمانهایی که مخاطب هوشیاری ندارند هم تأثیری بدین پایه خواهند داشت. توجه داشته باشید که یک رمان خوب «دروغگوترین» آنهاست.
هفتمین راه برای رسیدن به صفحه آخر یک رمان این است:
به فرهنگ نویسنده توجه کن
ما شرقیها هر چیزی را نمیپسندیم. بنابرین با هر فرهنگ و خرده فرهنگی خو نمیگیریم. هرچند در این بین روحیات، سطح سواد، علاقهمندیها و کنجکاویهای آدمها تصمیمگیرندهی نهایی است. در انتخاب و خرید و حتا هدیه دادن یک رمان کلاسیک به اینکه نویسنده اهل چه کشور و فرهنگی است توجه کنید! مثلاً کسانی که از فرهنگ روس و آداب و رسوم سرزمین سرد شمالی خوششان نمیآید، میتوانند دیرتر از سایر آثار رمان روسی بخوانند.
رمانخوان حرفهای حرفهاش رمانخواندن نیست؛ علاقهاش این است. یک اشتیاق قوی که استقامت را چاشنی خود دارد. بنا بر این چنین کسی خودش را با خواندن و دانستن و فهم کردن فرهنگوارهای که دوستش نمیدارد، عذاب نمیدهد.
هشتمین بایدِ ادیبانه «رمانبازی» میگوید:
همیشه فهرستی از بهترینهای کلاسیک جهان داشته باش و آن را به روز کن!
این یک تصور نادرست است که برخی خیال میکنند رمانهای کلاسیک الزاماً تاریخ مصرف گذشتهاند یا تولید روز ندارد و امروزه نوع کلاسیکنویسان ایران و جهان منقرض شده است. البته این درست است که در عرصهٔ ادبیات هر کشوری هر یکصد سال، یک پیامبر در قبیلهٔ داستاننویسان مبعوث میشود؛ اما این بدین معنا نیست که نمیتوان فهرستِ کاملاً شخصی خود را به روز کنیم. برای تهیه کردن این فهرست میتوانید از تجربیات نویسندگان بزرگ و محبوب یا منتقدین مطلوب طبعتان استفاده کنید. برخی نویسندگان ایرانی هم فهرست صد رمان برتر تاریخ ادبیات جهان را منتشر کردهاند و معتقدند خواندن تمام این آثار بسان فارغالتحصیل شدن از بهترین کلاسهای داستاننویسی است.
نهم: درباره رمانهایی که میخوانی با دیگران صحبت کن!
برای کسانی که دوستشان میداری خلاصهٔ قصهٔ رمانی که تازه به اتمام رساندهای را تعریف کن! تلاش کن تا به زیبایی نویسنده -والبته خلاصهتر و سریعتر از او- رمان را قصهگویی کنی. حتا میتوان با آنهایی که خواندهاند، دربارهٔ آن رمان صحبت کرد. خیال راحت باشد، رمان کلاسیک واقعاً ظرفیت این مباحثهها را دارد. چه عیبی دارد که در یک مهمانی، یک تفرج خارج شهر و بین راه از مبدائی به مقصدی با دوستی که آن رمان را خوانده است از اثر تعریف و تمجید کنید یا چوب نقد بلند کنید؟ این کار عادتی ادبی است که یک مرحله و سطح از خوانندگان پای کار ادبیات است. به مرور و تمرین در این زمینه قوی خواهید شد. گفتار ادبی پلهٔ اصلی در شکلگیری نقد ادبی است. امروزه در دنیا منتقدین ادبی، چوپانهای افکار عمومی و تصحیحکنندگان امتحان (رمان) نویسندگاناند.
دهم: نویسنده رمان محبوبت را ببین!
این یک واقعیت است که با خواندن اثر یک نویسندهی بزرگ، تصوری از ظاهر، خلقیات، تفکر، عادات و رفتار او در ناخودآگاه ما شکل میگیرد. برای نویسندگان مرحوم، کتابهای اتوبیوگرافی (زندگینامه خودنوشت) اگر نبود بیوگرافی را پیشنهاد میدهم. برای زندهها هم یک دیدار رسمی حضوری مثل نمایشگاه کتاب، جشن رونمایی از اثر جدید، شرکت در جلسهی نقد و بررسی کتاب و نظایر اینها. اگر در این اثنا رمانتان را به امضایِ نویسنده هم رساندید که مزید توفیق و سرور است. امضایی به نام و تقدیم به خودتان! کتاب این چنین، ارزش معنوی والاتری پیدا خواهد کرد، مخصوص شما شده و قیمتگذاریاش خصوصاً برای نوهها و ماترک به مراتب سخت و ناممکن میشود! اما به تجربه بر صاحب این قلم ثابت شده است که نویسندهای که در خیال خود میسازیم، از آنی که هست خیلی آقاتر و بهتر است، بگذریم. خواستم بگویم معنی دهمین فرمان چسبیدن به آستین کت یک نویسنده نیست.
---
نویسنده: مهدی نوری