ویلف داستان بچه گر‌گی است که به اندازهی خودش قوی است، اما دوست دارد قدرتمندتر باشد و هرگز از دوستان و خانواده‌ی خود کمک نمی‌گیرد و گمان می‌کند که خودش به تنهایی از پس هرکاری برمی‌آید. تا این که او در سرمای سوزان یک شب قطبی سرگشته و تنها می‌ماند. عاقبت متوجه می‌شود که همه‌ی ما گاهی به نصیحت و راهنماییهای یک دوست که چراغ راه‌مان باشد و ما را ایمن به مقصد برساند احتیاج داریم. "داستان گرگی که راهش را گم کرده به همراه تصویرسازی‌های فوق العاده جالب که ما را جذب میکند. گرگ داستان در حین جستجو برای بازگشت متوجه می‌شود که امداد‌های غیبی به صورت های مختلف به او کمک می‌کنند."

گرگی که گم شد

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران