loader-img
loader-img-2

اگر پرنده ها برمی گشتند (عاشقانه ای درباره ترک کردن ، برگشتن و در نهایت تنهاماندن)

5 / 0
like like
like like

لینی کارسون، که عاشق فیلمسازی است، اصلاً انتظار ندارد که اولین روزی که برای کار داوطلبی به خانه‌‌‌ی سالمندان می‌‌‌رود آلوارو هررا را آنجا ببیند: نویسنده‌‌‌ی هشتادساله‌‌‌ای که سال‌‌‌هاست گم شده و همه فکر می‌‌‌کردند که مرده. لینی با خودش فکر می‌‌‌کند اگر سر در بیاورد که آلوارو چرا رفته و چرا برگشته می‌‌‌تواند راز ناپدید شدن خواهر بزرگ‌‌‌ترش را بفهمد. سباستین هم که عاشق اختر فیزیک است، وقتی می‌‌‌فهمد که آلوارو پدر اوست، از لس‌‌‌آنجلس به میامی می‌‌‌رود تا در همان خانه‌‌‌ی سالمندان داوطلبانه کار کند. لینی و سباستین هم‌‌‌زمان با کار داوطلبی‌‌‌شان سعی می‌‌‌کنند رابطه‌‌‌شان را با والدینشان بهتر کنند. آلوارو پیام ماندگار نویسنده را خیلی واضح به خوانندگان می‌‌‌گوید:
«اجازه ندهید کسی به شما بگوید که چون جوان هستید، نمی‌‌‌توانید بعضی کارها را انجام بدهید، نمی‌‌‌توانید بعضی چیزها را احساس کنید. برعکس چون جوان هستید می‌‌‌توانید همه‌‌‌چیز را احساس کنید.»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "اگر پرنده ها برمی گشتند (عاشقانه ای درباره ترک کردن ، برگشتن و در نهایت تنهاماندن)" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک