loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

ترکه های درخت آلبالو

5 / 5
  • ناشر : اسم
  • نویسنده : اکبر خلیلی
  • زبان کتاب : فارسی
  • تعداد صفحات : 416
  • سال نشر : 1398
  • چاپ جاری : 1
  • نوع جلد : شومیز
  • شابک : 9786226019231
  • قطع : رقعی
  • دسته بندی : بزرگسال

«ما جنگ هشت‌ساله نداشتیم؛ جنگ ما ده‌ساله بود.» این حرف را آیت‌الله جوادی آملی در یکی از سخنرانی‌هایش زده بود و شاید آن موقع نمی‌دانست که تبدیل می‌شود به خلاصه‌ای از یک کتاب. ترکه‌های درخت آلبالو داستان همین جنگ ده‌ساله است. داستان روزها و تصمیم‌هایی که سال‌ها بعد، پس از پیدا کردن چند اسکناس در حرم امامزاده‌ای به دست حمید رقم میخورد... حمید قهرمان قصۀ ماست. در خانه‌ای با پدر و مادر و خواهرانش، و البته با «عمو سرهنگ»ش زندگی می‌کند و زندگی با این آدم‌هاست که آنچه در آینده شده را شکل می‌دهد. حمید را اهالی امامزاده می‌شناسند. از آق حسن خله بگیر، تا مردی که پشت در امامزاده برای زن‌ها روضه می‌خواند و پول می‌گیرد.  آن روز که حمید آن اسکناس‌ها را پیدا کرد هم یکی از روزهای خدا بود. قهرمان ما آن پول‌ها را گذاشت جیبش و بعدش قرار بود به‌خاطر آن کا از پدرش کتک سختی بخورد، آن هم با ترکه‌هایی که خود حمید باید از درخت آلبالو میچید. اما چیز دیگری در انظارش بود. پدر از فشار عصبی کتک زدن فرزندش سکته می‌کند و می‌میرد. پدر معتمد و بزرگ قصه... حمید با عمویش دمخور است. عمویش سرهنگ درجه‌دار ارتش است، و هم‌اوست که پسر را عاشق نظامی‌گری می‌کند و هم‌اوست که برای قدم برداشتن در این راه کمکش می‌کند. در خانه‌اش را که آن‌طرف حیاط است، به روی برادرزاده‌اش می‌گشاید و بعدها هم، پس از مرگش، اتاقی از خانه‌اش را به او می‌دهند. حمید کم‌کم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و ازدواج می‌کند و بعد هم، می‌شود درجه‌دار ارتش. آخرش هم سرهنگی در عمان. ایران که در تب انقلاب می‌سوزد، حمید هم برمی‌گردد به وطن. مامور می‌شود به برقراری حکومت‌نظامی، اما دستور به مدارا می‌دهد. خودش هم وارد مبارزات خیابانی می‌شود و با گارد شاه درگیر؛ اما همین ماموریت تبدیل می‌شود به حکم محکومیتش... همان که چندماهی در زندان نگهش می‌دارد. مسئول زندان مرد انقلابی مهربانی است که همه را به یک چوب نمی‌راند. حمید را می‌کند مسئول آموزش نظامی به پاسداران جوان. یکی‌شان «یوسف» نام دارد. همان که بعدها به کردستان می‌رود و می‌شود یکی دیگر از قهرمان‌های داستان ما... سرهنگ را تبرعه می‌کنند. از هر گناهی مبرا می‌شود و به‌عنوان سرهنگ حکومت جدید، راهی کردستانی می‌شود، که هر لقمه‌اش در دهان حزبی است و هر گوشه‌اش در تصرف طایفه‌ای. دموکرات‌ها و کومله‌ها و طوایف شده‌اند قانون‌گذار سرزمین کردستان و مال و جان و ناموس مردم برای هیچ‌کدامشان ارزشی ندارد. سرهنگ و یوسف کنار هم در کردستان می‌جنگند. داستان این جنگ تلخ است. گم شدن و تشنگی و ستون و پنجم و هزارجور محاصره، تا تهدیدهای دکتر خسرو و سران حکومت مجعول کردستان... پایان این داستان اما خوش است. حمید شهید شده، اما راهش را یوسف‌ها ادامه‌داده‌اند. پایان داستان، جشنی است که در خیابان گرفته می‌شود، فواره ی آبی است که از دل زمین راه خود را، البته با کمک یکی از موشک‌های دشمن باز می‌کند و مردان جنگی را سیراب... پاین داستان، آن هواپیماییست که در آسمان پاک کردستان پرواز می‌کند، اما دیدنش لبخند را به یاد مردم می‌آورد...

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "ترکه های درخت آلبالو" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک