loader-img
loader-img-2

من، پینوکیو

5 / 0
like like
like like

نگاهم که به آن ها افتاد، از کرده خود دچار حس شرمندگی شدم. اما فهمیدم که این حس ناخوشایند زود ناپدید می شود. نوای موسیقی و هلهله ی جمعیت درون چادر مرا به سوی خود کشاند. پس بی درنگ به آن سو شتافتم، بلیط تهیه کردم و به درون خیز برداشتم. رفتم ردیف جلو نشستم. چه نمایشی! دوهنرمند بزرگ پانچ و جودی آن بالا داشتند سر به سر هم میگذاشتند.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "من، پینوکیو" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک