پدربزرگ نگاهش کرد و گفت: «این چیزای مسخره راه نجاتتن. قراره راه نجاتت رو پیدا کنیم و همین چیزای مسخره س که کمک مون می کنه. چیزا و کسایی می تونن تو رو درمون کنن که باور نکردنی ان، کاری که بدون شک از دکترا برنمی آد. پس یا باید منتظر بمونی تا خدا معجزه ای بکنه و زنده بمونی یا خودت دست به کار بشی. فرقش اینه که وقتی خودت دست به کار بشی، وقتی خودت حرکتی بکنی، اون وقت اون بالایی هم کمکت می کنه. معجزه… هه! مردم این کلمه رو بد فهمیده ن. معجزه رو باید خودمون شکل بدیم، خودمون باید دنبالش برییم تا اتفاق بیفته. این که بیفتی یه گوشه و به مرگت فکر کنی، به این که چقدر بدبختی، به این که چه گذشته اسفناکی داشتی، باعث معجزه نمی شه، پسر!…
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران