loader-img
loader-img-2

آرکئوپلیس 3 (لوح های جادویی)

5 / 0
like like
like like

نگهبان ها آلیسون و علی را با خشونت داخل سلول پرت کردند. آن ها روی زمین ولو شدند. اشک از چشم های آلیسون سرازیر شده بود. البته او از درد به گریه نیفتاده بود، بلکه از سر ناامیدی و سرخوردگی اشک می ریخت. وقتی که لوح را زیر تی شرتش می گذاشت، فکر می کرد راه دیدار بات یاریک را پیدا کرده است. اکنون او وارد شهر بات یاریک شده بود، اما به جای اینکه شاهزاده خانم جوان را ببیند، گرفتار این نگهبان ها شده بود. پس آیا این لوح ها نفرین شده نبودند؟

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "آرکئوپلیس 3 (لوح های جادویی)" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک