
محصولات مرتبط
تا کتاب را باز میکنی و توی همان جملۀ اولی میخوانی که: «بمبها از آسمان ریختند روی خانه همسایه. تو از ایوان پرت شدی و …» انگار تو هم پرت میشوی توی فضای جنگ و ویرانیهای یکبارهاش. جنگ یکی از موضوع های این رمان است، که آدم را سوق میدهد سمت داستانی که دیگر جنگ تنها موضوعش نیست. عشق و عرفان، فرقه گذاری و کجروی، تردیدها و آشفتگیها و مسیرهایی که نویسنده، داستان را در پیچ و خم آنها میاندازد وآنگاه خواننده را رها میکند تا خود نقطه ی پایان و مقصدی را برای آنها پیدا کند. راوی داستان دو زن هستند، شراره و مستانه. شراره 7 فصل داستان را پیش میبرد و مستانه یک فصل را. کتاب نوشتار خاص خودش را دارد، جملههای ساده و کوتاه و حرف پشت حرف که اوایل رمان یک جورهایی میرود روی مغز آدم، اما کم کم که میروید توی نخ داستان برایتان عادی میشود.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران