«منجنیق»، مجموعه شعری در قالب غزل سهلتی است که اولین پیامش برای مخاطب این است که هنوز هم میتوان پیشنهادهای تازهی فرمی در قالبهای کلاسیک ارائه کرد. روحیهی تجربهگرایی حسین صفا و درک موقعیت زمانی-مکانی باعث شده که در سطح زبان نیز شاعر ترسی از معاصر بودن نداشته باشد.
روحیهی تجربهگرایی صفا و درک موقعیت زمانی-مکانی باعث شده که در سطح زبان نیز شاعر ترسی از معاصر بودن نداشته باشد. چیزی که صفا از نیما آموخته فرزند زمانهی خود بودن است. «ماهی به خنده گفت که گاهی/ هجرت علاج عاشق تنهاست/ اما درون تابه نمیپخت/ از بس که بیقرار وطن بود.» یا اصطلاح «قاطی کردن» با وجودِ نداشتن سابقه در شعر فارسی توسط شاعر به گونهای ظریف و بدون ایراد در دل شعر نشسته «ای درد مادرزاد/ با شیر مادر، کاش/ قاطی نمیکردی/ غمخوار بودن را» یا «منم که لک لک غمگینی/ به روی دودکشت هستم/ منم که ماهی دریای/ بلندِ موی مِشت هستم» یا «بتاز گله اکسیژن/ و راه مالرویی چیزی/ به سمت پنجره پیدا کن/ هوای حبس نفسگیر است/ به تاخت قفل مرا وا کن/ بتاز ای که پر از راهی.»
خود اکسیژن را وارد شعر کردن جسارت میخواهد چه رسد به ترکیب با موصوف غریبی چون گله و خلق ترکیب بدیع «گلهی اکسیژن»؛ حالا بماند که برخی دوستان منتقد به همین ترکیب حمله میکنند و میگویند: «اکسیژن» و «گله» هیچ ارتباط لطیفی با هم ندارند. حکایت، حکایت اشتر و شعر عرب است.
در روزگاری که از خیلی از ما در حد یک جمله یا سطر برای آیندهی ادبیات باقی نمیماند، آن هم با سابقهی بینظیر جهانی ما در تاریخ ادبیات، منجنیق چند کار در خود گنجانده که قابلیت تبدیل شدن به مصداق «چند اثر خوب از این زمانه» را دارد. این اشعار شامل «ببر بهنام خداوندت»، «لطفاً به بند اول سبابهات بگو»، «جهان فاسد مردم را» و «تو در مسافت بارانی» است.
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران