loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

برادر من تویی

5 / 0
like like
like like

همه ما «حضرت عباس بن علی (ع)» را می‌شناسیم. او سقا و علمدار سپاه امام حسین(ع) در کربلا بود؛ اما «برادر من تویی» به قلم «داود امیریان» به روایت شخصیت حضرت اباالفضل از کودکی تا شهادت می‌پردازد و دلاوری‌هایی از آن حضرت را روایت می‌کند که شاید کمتر گفته شده‌اند. در بخشی از کتاب که به زمان یکی از جنگ‌های امیرالمومنین(ع) با معاویه بازمی‌گردد، می‌خوانیم:

اسب‌سواری به تاخت از سپاه سمت راست به طرف سپاه دست چپ نزدیک شد. چند قدم مانده به نیزه‌داران، افسار اسبش را کشید. اسب روی دو پای عقب بلند شد و شیهه کشید. مرد دستار از روی صورت کنار زد. اسب دور خود چرخید. مرد نیم‌خیز شد و فریاد رسایش در آسمان پیچید: «ای سپاه معاویه بن ابوسفیان، ای سپاه شام! خوب گوش کنید. امیرالمومنین، علی بن ابی‌طالب (ع) فرمودند که ماه محرم به پایان رسید و شما همچنان در جهل و نادانی خود باقی ماندید. آخرین برگ‌های فرصت را به باد سپردید و زیر پرچم شیطان ماندید. آخرتتان را به دنیا فروختید. فردا روز نبرد است، چرا که خود چنین خواستید.»

همهمه‌ها فریاد شد، عمروبن‌عاص سربازان را کنار زد و به نزدیکی اسب‌سوار رسید، پوزخندزنان گفت: «هان قنبرا! پس علی سرانجام دست از بازی و خدعه برداشت و آماده پیکار با شیران سرزمین شام شد؟»

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "برادر من تویی" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک