loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

پادشاهی نهایی (جویندگان مقبره 5)

5 / 0
like like
like like

خیلی طول نکشید که صدایی از راهرو به گوش رسید. با عجله به‌سمت در رفت. رن هم مثل الکس دوازده سالش بود‌. ولی برخلاف بهترین دوستش صدا غافلگیرش نکرد. راستش تمام این مدت انتظارش را کشیده بود.وقتی صدای پای نگهبان به حد کافی نزدیک شد، گفت: «سوپی رو که ازتون خواستم، برام آوردین؟» بعد به نگهبان یادآوری کرد: «من به خمیر نون حساسیت دارم.» البته دروغ می‌گفت. «و میوه هم بهم نمی‌سازه!» صدای غرولند بلندی از راهرو شنید و بعد نگهبان گفت: «عقب وایسا دختره‌ی نادون!» زانو زد تا دریچه‌ی پایینِ در را باز کند و...

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "پادشاهی نهایی (جویندگان مقبره 5)" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک