کتاب «تو دیگر بمان» خاطرات و زندگینامه «خدیجه براتی» دختر، خواهر و همسر شهید را روایت میکند. «زهرا کرباسی» در این کتاب تلاش داشته تا زندگی کمتر دیده شده بانوان زخم خورده از سالهای جنگ را به نمایش بگذارد؛ اما مگر یک انسان، تاب تحمل چند داغ را دارد؟ خانم براتی، بعد از گذشت سالیان و بزرگ کردن فرزندانش، حالا باید رفتن پسرش «مجتبی» به «سوریه» را به نظاره بنشیند:
«چراغ را روشن کردم تا عکس حسین و آقا و احمد را روی دیوار ببینم. عکسشان را کنار دیوار ورودی آشپزخانه زدهام. شاید هم میخواستم آنها من را ببینند. دستم را به دیوار گرفتم و آمدم روبهرویشان نشستم. همهشان داشتند نگاهم میکردند. توی چشمانشان زل ردم و گفتم حالا وقتش بود؟ مگر من چهقدر توان دارم. این همه داغ بس نبود؟ مگر قرار نبود از آن بالا هوایم را داشته باشید؟ اینطوری؟ اینطوری که به سر مجتبی بیندازید برود سوریه؟ یعنی همه چیز از نو شروع شود؟ دوباره تنها شوم؟ مگر این شانه ها چقدر تحمل دارند؟»
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران