loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

احتناک

5 / 0
  • ناشر : معارف معارف
  • نویسنده : تقی شجاعی
  • زبان کتاب : فارسی
  • تعداد صفحات : 1
  • سال نشر : 1400
  • چاپ جاری : 1
  • نوع جلد : شومیز
  • قطع : رقعی
  • دسته بندی : بزرگسال
like like
like like

فرشتگان مأموریتی محرمانه دارند تا به واسطه­‌ی یک عملیات در زمین، نبرد نهایی آخرالزمان و ظهور منجی را تسریع کنند. نقش اصلی را در این عملیات قرار است یک انسان عادی و گمنام انجام دهد که در باور فرشته‌­ها و جنیان نمی­‌گنجد که وی برای چنین وظیفه­‌ی خطیری برگزیده شده باشد. از سوی دیگر، جنیان نیز درصدد تمهیداتی برای برپایی هرچه سریعتر حکومت شیطان بر کل جهان هستند. آن­‌ها از طریق گماشته­‌های زمینی خود توانسته­‌اند عمده سرزمین‌­های جهان را تحت سیطره­‌ی خود دربیاورند جز یک سرزمین که نامش سلماف است و پیش از این در تصرف جنیان بوده اما با دخالت فرشتگان از چنگ آن­‌ها بیرون رفته و اینک حکومتی آسمانی در آن تشکیل شده است. اینک جنیان از طریق مهره­‌های درونی و بیرونی خود با حملات و نقشه­‌هایی گوناگون به آنجا حمله می‌­کنند و هربار زخمی بر آن می­‌زنند. فرشتگان نیز هربار با مهره‌­های زمینی خود مقابل جنیان می­‌ایستند. ضمن آنکه فرشتگان در مأموریت محرمانه‌­ی خویش نیز از عالَم بالا دستور دارند که به پرورش و تربیت آن انسان عادی و حفظ او از دستبرد شیاطین بپردازند تا روز موعود. داستان این نبردها تا آن­جا پیش می­‌رود که جنیان اقدام به تشکیل گروهی خون­‌ریز در زمین می­‌کنند که سلماف را محاصره می­‌کنند. انسانی که مهره‌ی اصلی عملیات فرشتگان است همراه سپاه مخصوص سرزمین سلماف، عازم نبرد با گروه خون­‌ریز می­‌شود. و …

… جمیله کاغذ را دست مردِ تنکریش داد، عشوهای کرد و با لبخندی حکاکیشده بر لب، خیره در چشمان مرد ماند. مرد که دهان خویش را نیز به یاری نگاه فراخوانده بود، با این ‌که نمیتوانست از رخسار آتشین دخترک دل بکَند، ناگزیر چشم از او برگرفت، کاغذ را گشود و خواند. پس از خواندن فرمان، دستش را به نشانۀ اطاعت روی چشم گذاشت. سپس با لبخندی بر لب، دست راستش را سوی جمیله برد و با اضطرابی هویدا در چشمانش، دست او را گرفت. جمیله با صدای بلند خندید. بادی تند، لولای پنجره را به شدت حرکت داد و دو لنگۀ آن را بر هم کوبید. مردِ تنکریش برخاست پنجره را بست، پرده را کشید و کورسوی نگاه خورشید به خانهاش را پوشاند. سوفیل که کنار پنجره بود، لوحش را گشود، نامی را خط زد و با قطره اشکی در چشم، سوی عرش پَر گشود.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "احتناک" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک