محصولات مرتبط
داستان این کتاب درباره دو ارباب روسی است که نام کوچک هر دو ایوان است. دوستی و علاقه این دو فرد به هم شهره آفاق است و سال هاست که در کنار هم هستند. اما یک روز سر یک تفنگ، دعوا می کنند و همین نزاع کوچک پایه محکم دوستی شان را متزلزل می کند و از آن پس نزاعی طولانی بین شان شکل می گیرد که به سرانجامی نمی رسد. گوگول در این اثر، زندگی پیش پاافتاده و مبتذل مردم عامی را با لحنی طنز به نمایش می گذارد.
راوی داستان، دانای کل است. اما ابتدای داستان به نظر می رسد شخصی چاپلوس که مقهور جلال و شکوه زندگی این دو ارباب شده مشغول معرفی آن ها به خواننده است. با این وجود در لایه زیرین این چاپلوسی ها گوگول با زبان کنایه خساست، طمع و سنگدلی این دو نفر را به خوبی نشان می دهد. داستان از تفاوت های ظاهری و خصوصیات زندگی این دو نفر آغاز می شود تا در فصل بعدی وارد ماجرای اصلی داستان شود؛ ماجرایی که به متعلقات یکی از ایوان ها مربوط می شود، تفنگی که در دست یکیشان است و آن یکی طالبش شده است.
برشی از متن:
آه، اگر نقاش میبودم، تمامی زیبایی شب را با شکوه و جلالش تصویر میکردم! میر گورود را تصویر میکردم که سرتاسر خفته است، ستارههای بیشمار را که نگاه ثابتشان را به شهر دوختهاند و بانگ سگان که از دور و نزدیک سکوت ظاهری شب را میشکند، هنگامی که خادم دلباختۀ کلیسا به شتاب از کنار سگها میگذرد و با شجاعتِ یک شوالیه از روی پرچین میپرد. دیوارهای سفید خانهها زیر نور ماه روشنتر و درختانی که بر آنها سایه میافکنند تیرهتر میشوند، سایهها سیاهتر و گلها و علفهای خاموش خوشبوتر میشوند و جیرجیرکها، این شوالیههای خستگیناپذیر شب، از گوشهوکنار، یکصدا شروع به خواندن آوازهای زنگدار میکنند... من سایۀ سیاه خفاشی را ترسیم میکردم که در جادهای روشن روی دودکش سفید خانهها مینشیند... اما گمان نمیکنم میتوانستم ایوان ایوانویچ را که با ارهای در دست از خانه خارج شده بود، با آنهمه احساسات ضدونقیض بر چهره، تصویر کنم.
گوگول همهجا جهانی ترسیم میکند خیرهکننده اما پوچ. چهبسا، همانطور که گاهی راویان داستانهایش صریحاً در آغاز داستان اعلام میکنند، چیزها مسحورکننده، ملوّن و بیانداز جالب به نظر بیایند، اما در پایان کار، رخوت متافیزیکی جهان از میان آنهمه جلوهگر میشود. (گری سال مورسن)
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران