loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

راز اهرامن (دونده هزار تو 5)

5 / 0
like like
like like

کتاب راز اهرامن، پنجمین جلد از مجموعه ی دونده ی هزارتو به قلم جیمز دشنر، ترجمه ی آیدا کشوری و چاپ انتشارات باژ است.

مجموعه ی دونده ی هزارتو، داستانی علمی وتخیلی اما نفس گیر و جذاب است. این مجموعه از سوی مجله کِرِکِس ریویو به عنوان بهترین رمان نوجوان سال 2016 انتخاب شده و میلیون ها نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته است.

کتاب حاضر روایتی از زندگی پیشین توماس، تریسا و باقی بچه ها است. اهرامن که حکم خانه و مدرسه ی بچه ها را دارد، برای یافتن درمان بیماری فلر، بچه هایی را که در برابر این ویروس مقاوم هستند، پیدا می کند و با انجام آزمایش های و حشتناک، اقدام به کشف درمان این بیماری می کند.

در این جلد از مجموعه، راز چگونگی ساخت هزارتو و حقیقتِ نابودی آن تنها به دست توماس برملا می شود.

گزیده ای از کتاب
توماس داد کشید: «بسه! جلوی اون… جونور رو بگیرین!» تخیلش به کار افتاده بود و سعی می کرد تصور کند چه موجود ترسناکی قرار است خودش را نشان دهد. «منظورتون رو فهمیدم. باشه؟»

رامیرز از پشت سر توماس داد کشید: «بشین!» مرد شانه های توماس را گرفت و او را روی صندلی کوبید. توماس اصلا نمی دانست مرد کی از روی صندلی خودش بلند شده است.

رندال از صفحه ی پر از مه رو برگرداند. گفت: «اگه به تهدید هامون واکنش نشون ندین، دیگه چطور می تونیم روی این آزمایش کنترل داشته باشیم؟ اگه بذاریم مردم فرار کنن یا سعی کنن فرار کنن بدون اینکه عواقبی براشون داشته باشه، این چه پیغامی به سوژه های دیگه می ده؟ مینهو انتخابش رو کرد. حالا همه چی همان طور که باید اجرا بشه، اجرا می شه.»

توماس زمزمه کرد: «لطفا.» احساس کرد حس جنگجویی از وجودش رخت بربسته است. مینهو، مینهوی سرسخت و بی کله و همیشه خندان، چهره اش چنان وحشت زده بود که توماس دیگر تحمل تماشا کردن نداشت. توجهش را به غلاف داد.

مه به قدر کافی رقیق شده بود تا محتویاتش آشکار شود، دو کپه ی غلاف روی زمین قرار داشت. توماس بی صدا به موجودی خیره ماند که از آن بیرون می آمد.

انتظار هر چه را که داشت، اصلا نمی توانست خواب آن چیزی را ببیند که چشمانش می دید. توصیف شکلش ناممکن بود‌؛ جانور خیس و لزج بود، تکه هایی مو بخشی از سطح بدنش را پوشانده بود اما فلز هم بود. برقی از اجزای فلزی و صفحه هایی تیز که از انبوه لرزان بیرون زده بود. توماس جانورهولناک را تماشا کرد که خودش را به لبه ی محفظه کشاند و بعد روی زمین ولو شد، بدنی حلزونی شکل در ابعاد گاوی کوچک را نمایان ساخت.

توماس لرزید، جانور کریه را تماشا کرد. دوباره مینهو را نگاه کرد، دید که پسر زیر طناب ها دست و پا می زند و بی صدا فریاد می کشد.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "راز اهرامن (دونده هزار تو 5)" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک