loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

بانیکولا 1

5 / 0
like like
like like

هیچ وقت اولین باری را که چشم های پیر و خسته ی الانم به مهمان مان افتاد، فراموش نمی کنم.

خانواده ام من را با خودشان نبرده بودند بیرون و فقط قبل از رفتن تذکر داده بودند که مراقب خانه باشم. همیشه موقع بیرون رفتن به من می گویند: هرولد، مراقب خونه باش؛ تو سگ نگهبانی. به نظرم این حرف را فقط به این خاطر می زنند که ناراحت نشوم من را با خودشان نمی برند. انگار اصلا دلم می خواهد که همراه شان بروم. اگر توی سینما دراز بکشی نمی توانی صفحه نمایش را ببینی. اگر خوابت ببرد و خروپف کنی یا وسط جمع خودت را بخارانی مردم خیال می کنند داری بی ادبی می کنی. نه؛ خیلی ممنون. ترجیح می دهم روی فرش محبوبم جلو شوفاژ گرم لم بدهم. حواسم پرت شد! داشتم راجع به اولین شب می گفتم. خب، هوا سرد بود و باران پنجره ها را خیس می کرد. باد می وزید و...

(بخشی از متن کتاب)

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "بانیکولا 1" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک