«من معذرت نمیخواهم» قصهی پسر بچهایست به اسم واسیا که یک روز صبح از خواب بیدار میشود، دو پایش را در یک کفش میکند و فریاد میکشد و از مادرش اسب چوبی میخواهد. هر چه مادر با او حرف میزند و توضیح میدهد، گوشش بدهکار نیست. ناگهان بادی میوزد پنجره را باز میکند و سوز سردی به داخل میآید. مادر از واسیا میخواهد بابت بیادبیاش معذرتخواهی کند اما واسیا فریاد میزند: «من معذرت نمی خواهم»، بعد هم کفش و کلاه میکند و از خانه بیرون میرود. توی حیاط چند دقیقهای مینشیند. هوا اینقدر سرد است که دست و پاهایش از شدت سرما کرخت میشود. ناگهان صدای بلندگوی روی دیرک بلند میشود. صدایی که اعلام خطر میکند و دلیل سرمای شدید و یخبندان را، معذرتنخواستن یک پسر از مادرش اعلام میکند اما واسیا چیزی نمیشنود. بلند میشود و به راه میافتد. در خیابان زنی را میبیند و توی دلش آرزو میکند آن زن، مادرش باشد و تازه این اول ماجراست…
من معذرت نمیخواهم
5 / 0
- ناشر : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
- زبان کتاب : فارسی
- تعداد صفحات : 45
- سال نشر : 1400
- چاپ جاری : 1
- نوع جلد : شومیز
- قطع : رحلی
- مترجم : رضی هیرمندی
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران