loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

سووشون

5 / 0
like like
like like

«سیمین دانشور» در کتاب «سووشون» به سراغ داستان زندگی «یوسف و زری» در دهه 20 و زمان سلطه انگلیس بر ایران، رفته است. یوسف و زری خانواده ثروتمندی هستند؛ اما یوسف از اربابان سختگیر و طمع‌کار نیست و فردی است که رعیت را به چشم خانواده‌اش می‌بیند. سووشون قصه عشق و فداکاری است. قصه یوسف‌ها که برای استقلال این مرز و بوم جنگیدند؛ داستان سیاوش‌هایی که خونشان به ناحق زمین را سرخ کرد و ماجرای زری‌هایی که تا ابد داغی بر سینه خواهند داشت، به رنگ خون، به لطافت عشق و از جنس فداکاری. در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

آن روز، روز عقدکنان دختر حاکم بود. نانواها با هم شور کرده‌بودند، و نان سنگکی پخته بودند که نظیرش را تا آن‌وقت هیچکس ندیده‌بود. مهمان‌ها دسته دسته به اتاق عقدکنان می‌آمدند و نان را تماشا می‌کردند. خانم‌زهرا و یوسف‌خان هم نان را از نزدیک دیدند. یوسف تا چشمش به نان افتاد گفت: «گوساله‌ها، چطور دست میرقضبشان را می‌بوسند! چه نعمتی حرام شده و آن هم در چه موقعی...» مهمان‌هایی که نزدیک زن و شوهر بودند و شنیدند یوسف چه گفت، اول از کنارشان عقب نشستند و بعد از اتاق عقدکنان بیرون رفتند. زری تحسینش را فروخورد، دست یوسف را گرفت و با چشم‌هایش التماس کرد و گفت: «ترا خدا یک امشب بذار ته دلم از حرف‌هایت نلرزد.» و یوسف به روی زنش خندید.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "سووشون" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک