loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

جان بها

5 / 5
like like
like like

این رمان یک قصه امنیتی و درباره وقایع آبان سال 88 است. آنچه در «جان بها» روایت می شود، ماجرایی پرهیجان، نفس گیر، درگیرانه و جاندار از روزهایی است که مأموران امنیت این کشور برای نگهبانی از مرز باورهایشان از سر می گذرانند؛ سربازان گمنامی که با زدن به دل خطر، پیچیده ترین چالش ها را پیش رو دارند و به مبارزه با مکارترین و بی رحم ترین دشمنان دور و نزدیک می روند. «جان بها» قصه ابراهیم هایی است که همچون اسماعیل به مسلخ عشق می روند و برای باورهایی مبارزه می کنند که هنوز زنده است و تأمین امنیت ما را به دنبال دارد.
بخشی از کتاب:
دست می‌کنم تا خاک و سنگریزه‌های موهایم را بتکانم. چشم‌هایم را می‌بندم تا صورتم را هم با چفیه پاک کنم. حسین از جایش بلند می‌شود. لباس و شلوارش را می‌تکاند، دستی به موهای به‌هم‌ریخته‌اش می‌کشد و آرام به‌سمت در می‌رود. صدای پوتین‌های حسین، صدای چرخیدن درِ چوبی، در لولای زنگ‌زده و بعد صدای شلیک ممتد اسلحه در گوشم می‌پیچد! گلوله‌ها دیوانه‌وار به‌سرعت تمام دیوار روبه‌رو را پر می‌کند. ناخودآگاه دستم را روی گوش‌هایم می‌گذارم و بدنم را جمع می‌کنم تا حجم کمتری را اشغال کنم و سیبل کوچک‌تری باشم برای تیرهایی که بی‌رحمانه به‌سمتم می‌آید.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "جان بها" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک