loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

درگاه این خانه بوسیدنی است

5 / 0
like like
like like

"درگاه این خانه بوسیدنی‌است" شرح حال زنی از شیرزنان روزهای دفاع مقدس. خاطرات یکی از مادران مرد آفرین، از جگرگوشه‌هایش. بچه‌هایی که قد کشیدند، مرد شدند و به شهادت رسیدند. بچه‌هایی که هر کدام یک دنیا خاطره و کتابند. کتابی سرشار از روایت‌های بارانی و آسمانی. روایت‌های ناب مادرانه. این کتاب به روایتی ست جذاب و خواندنی از بانو "فروغ منهی" مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقی‌پور که به قلم توانای خانم زینب عرفانیان به رشته تحریر درآمده است.  برشی از متن کتاب: داغ این‌قدر سنگین بود که این بچه‌ها را یادم رفت. چند ساعت در خانه آشوب بود. داداش از زبان بچه‌ها نمی‌افتاد. اشک می‌ریختند و صدایش می‌زدند. عزیز برای مرگ محمد صبوری کرد و صدایش به گریه بلند نشد. غم داوود کاسه صبر عزیز را هم پر کرد. دستش را می‌گرفتم تا خودش را نزند، زهرا بی‌تاب می‌شد. زهرا را آرام می‌کردم، علیرضا سر به دیوار می‌کوبید. سراغ علیرضا می‌رفتم، می‌ترسیدم رسول از غصه دق کند. از اینکه آن‌طور به بچه‌ها خبر دادم پشیمانم. کاش آن پلاک بدون زنجیر را نشانشان نمی‌دادم. کاش غم را در دلم نگه می‌داشتم تا بچه‌هایم جلوی چشمم بال‌بال نزنند. کاش عزیز را آن‌طور ناگهانی باخبر نمی‌کردم. کاش می‌توانستم آرامشان کنم. کاش لااقل حاجی بود و دستی به سرمان می‌کشید. کاش آدمیزاد این‌قدر ناتوان نبود. کاش و هزار کاش که گفتن هیچ‌کدام دیگر سودی ندارد..

 

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "درگاه این خانه بوسیدنی است" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک