loader-img
loader-img-2
هدر ارسال پستی

نقشه هایی برای گم شدن

5 / 0
like like
like like

ربکا سولنیت را می‌توان کوچ‌نشینی در سرزمین اندیشه نامید که بساطش را از صحراها و کوهستان‌ها و جنگل‌ها تا سرزمین‌های هنر و سیاست و تاریخ فرهنگی بر دوش کشیده و عشق به رفتن در واژه‌واژه‌ی نوشته‌هایش موج می‌زند. جستارهای سولنیت سفرهایی پرفرازونشیب در سرزمین‌های دور و نزدیکِ درون و بیرون‌اند؛ تأملاتی ژرف بر لحظه‌ها و ماجراهای معناخیز زندگی برای گفتن و شنیدن قصه‌هایی درباره‌ی تردید، باور، فقدان، خاطره، طلب و مکان؛ قصه‌هایی برای گم‌شدن، گم کردن و یافتن خود؛ برای کشف خود و هستی با گذر از جهان. سولنیت در این جستارها موضوع‌های متعددی را دستمایه‌ی پرداختن به مضمون‌هایی همچون فقدان، گم شدن، گم بودن و گم کردن قرار می‌دهد: ‌رنگ آبی و معانیِ ضمنی‌اش، نقاشی‌های دوره‌ی رنسانس، فیلم‌هایی مانند سرگیجه‌ی هیچکاک، مرام نویسنده‌ها و افکار فیلسوف‌هایی همچون افلاطون و بنیامین، متن ترانه‌های کانتری و بلوز، جغرافیا، عشق و روابط انسانی، قصه‌ی مهاجرت اجدادش به آمریکا، دوستانِ ازدست‌رفته، عشق‌های ناکام، خانه‌ی دوران کودکی‌اش که در چهارده‌سالگی از آن بیرون آمد اما  تا همین چند وقت پیش در رؤیاهایش هنوز در آن خانه محبوس بود، برهوت و صحراهای بی‌رحم و خشن، حیواناتِ در خطر انقراض، ساختمان‌های مخروب و متروک، سرگذشت خانوادگی، سفر اگزیستانسیالیستی کابسا دِواکای اسپانیایی که در طبیعت گم شد تا خودِ تازه‌اش را پیدا کند و خیلی آدم‌ها و مکان‌های دیگر. سرعت پیشروی جستارهای سولنیت مثل راه رفتن است، با همان سرعتِ فکر کردن حین قدم زدن، انگار نویسنده تمام این‌ها را با پرسه زدن در افکار و خاطرات و ایده‌ها و آرمان‌هایش نوشته باشد و همزمان شبکه‌ای از واژه‌ها و ایماژها و استعاره‌ها را ترتیب داده باشد تا در نوشته‌هایش گم شوی. سولنیت پرسه‌زن قهاری است و به‌رغم وجود گریزهای بی‌امان و البته استادانه‌ای که در جستارهایش می‌بینی، مسیرهایی مشخص و روابطی تثبیت‌شده با مکان‌ها و آدم‌ها و خاطراتش دارد و نوشته‌هایش در خدمت یک ایده‌ی واحد پیش می‌روند. همان‌طور که از عنوان کتاب بر می‌آید، سولنیت نه به دنبال جواب است و نه مقصد خاصی؛ نقشه‌هایی که به دستت می‌دهد نه برای پیدا کردن مسیر، که در واقع نگاهی نو به جهان پیرامونت است تا بتوانی با آن در عدم قطعیت زندگی کنی و رنگ آبی دوردست را بپذیری، بدون آن‌که بخواهی سعی کنی مرز افق‌های دوردست و ناشناخته را تشخیص و از هم تمیز بدهی. جستارهای پاساژ سولنیت که عنوان‌های مشابه «آبی دوردست» دارند به ما نشان می‌دهند که در ناخودآگاه انسان رنگ آبی با مفهوم دوردست‌ها گره خورده است، همان ‌دوردست‌هایی که وقتی نزدیک می‌شوند از هم می‌پاشند. سولنیت با اشاره به زندگی و آثار ایو کِلَن به ما می‌گوید نتیجه‌ی «خیز به‌سوی خلأ» لزوماً سقوط آزاد نیست، بلکه شاید اولین قدم برای لمس آسمان‌ها باشد. او با گریز به زندگی شخصی و خاطرات کودکی‌اش و با نگاه به گذشته نشان می‌دهد که تفسیر رویدادهای زندگی لزوماً یگانه نیست، شاید چندین قصه پسِ هر ماجرایی وجود داشته باشد، قصه‌هایی که تفسیرشان شاید با گذر زمان و ته‌نشین شدن رویدادها در روان‌مان قوام پیدا کنند.

ثبت دیدگاه

دیدگاه کاربران

اولین کسی باشید که دیدگاهی برای "نقشه هایی برای گم شدن" می نویسد
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک