در پیِ بیرون راندهشدن از استخوانکده، سه استخوان، سه پسرعمو (فون بون، فونی بونی و اسمایلی بون) از هم جدا و در دل بیابانی پهناور و ناشناخته گم میشوند.
هر یک جداگانه از درّهای عمیق و سبز سر در میآورند، پر از موجودات شگفتآور و وحشتناک...
در این داستان هیجانانگیز و بامزه شوخی، معما و ماجراجویی در هم میآمیزد. هر کس که در عمرش خانهی خویش را ترک کرده اما تا به خود آمده، دیده باشد جهان بیرون چه غریب و گیجکننده است، عاشق مجموعهی بون میشود!
ثبت دیدگاه
دیدگاه کاربران