loader-img
loader-img-2

  1. خانه
  2. برگ اضافه
  3. روایت نگاری
نوشته‌ای برای آشنایی با جستار نویسی
نوشته‌ای برای آشنایی با جستار نویسی
پیش از هر چیز باید بپرسیم که آیا جستار فرمی در نوشتن است؟! جستار برابر است با لغت essay در ادبیات انگلیسی که از لغت essai در ادبیات فرانسه مشتق شده و در حالت فعلی و معاصر essayer  به معنای تلاش کردن و کوشیدن و آزمودن است. مثلا برای روش سعی و خطا، امتحان لباس، آزمایش هسته‌ای و پرواز آزمایشی کاربرد دارد. من جستجو کردم، واقعا برای آزمایش هسته‌ای کاربرد دارد! جستارنویسی تلاش برای آزمودن است، آزمایش اکتشافی برای درک موهوم ماهیت‌های موهوم؛ تلاش برای رمزگشایی از بند بند خاک، نمایش کاویدن درون... اجازه بدید کمی ساده‌تر بیان کنم: جستار در فعل جستارنویسی و در ذهن نویسنده‌اش نوعی تأمل فلسفی در ایده‌ی مورد نظر است؛ اندیشیدن با نوشتن و در حین نوشتن است. همچون طراحی از یک مدل زنده یا یک شی، نویسنده در هنگام نوشتن جستار، دست به شناخت «ابژه» می‌زند. تفاوتش با طراحی این است که به پوسته‌های درونی‌تر ابژه هم اگر بتواند راه باز کرده و با تفکر می‌کاودش. شاید بپرسید این بیشتر «روش» است تا «فرم». بله، جستار فرمی تقلیدی نیست، فرمش در روش است. تلاشی در میانه بودن و نبودن برای فردیتی که با طرفین هر موضوع می‌جنگد. می‌جنگد و می‌کاود تا مفهوم خود را بیابد. جستار تحقیق نیست، پژوهش نیست، تأمل است و ثبت این تأمل جستارنویسی نام دارد. جستار تلاشی برای شنیدن صدای خود است؛ فهم اندیشه‌ی نهفته پیرامون اشیا، موضوعات و مباحث است. پس جستار فرم ظاهری ندارد. اگر بشود گفت که نمی‌شود، باید گفت فرم مضمونی دارد. مضمونی که در تلاش برای جای گرفتن در فرم است. خود این تلاش ماهیت جستار است: «پنهانی» در تلاش برای هویدا شدن، روحی در تلاش برای تجسد، اندیشه‌ای در تلاش برای صف کشیدن در خط کلمات؛ البته پیرامون ابژه‌ای که هرچیزی می‌تواند باشد. این‌جاست که می‌گوییم جستار همچون نظریه، ابطال‌پذیر نیست. اصلا نظریه نیست؛ تلاش است، تجربه‌کردن است، زیستن است. این‌گونه است که نویسنده جستار زمانی که جستاری می‌نویسد می‌تواند درباره جستارش به عنوان ابژه، جستاری دیگر بنویسد. خود این متن هم جستاری درباره یک ایده است. ایده‌ای سیال به نام جستار. پس جواب سؤال ابتدای متن این است که جستار فرمی در نوشتن است. فرمی برای تأمل و اشتراک این تأمل در قالب متنی که تلاشی برای تأمل در موضوع بوده است. شاید بگویید جستار برای انتشار خیلی شخصی‌ست. بله، خیلی شخصی‌ست، برهنه‌ترین وجهه‌های شخص در موضوع است. تلاشی برای بازنمایی خود اندیشه، تفکر و تأمل.  
دور دنیا در 8 جلد
دور دنیا در 8 جلد
به نام خدا جایی خواندم که منصور ضابطیان را قصه‌گو معرفی کرده بود. اگر ما هم این تعریف کوتاه را بپذیریم باید قیدی به آن اضافه کنیم، آن هم این که منصور ضابطیان پایش را کمی فراتر از قصه ها برده است. او، آنچه را که واقعیت دارد روایت می‌کند و به نظر من روایت واقعیت، آنطور که باید، سخت‌تر از هر تخیل و قصه ساختنی‌ست.سباستین من عاشق کوبا هستم و دلایل زیادی برای این عشق دارم. کوبا برای من تبلور خواستن و توانستن است ولی با یک شرط. این شرطی که می‌خواهم بگویم را آقای ضابطیان بسیار خوب در سفرنامه اش به کوبا روایت کرده است. وقتی حرف از خواستن و توانستن می‌شود ناخودآگاه ما حس خوشایندی نسبت به جمله های بعدیش پیدا می‌کنیم اما شرط مهمی که معمولا بیان نمی‌شود و از نظر من راز گذار از مرحله خواستن به توانستن است، هزینه است. آری، ما باید بدانیم تجربه‌ی حس خوشایندِ توانستن همراه با هزینه است. وقتی صحبت از کوبا می‌شود، ذهن من پرواز می‌کند وسط درگیری های دهه 50 میلادی آن روزهایی که فیدل کاسترو و چه‌گوارا بعد از رفت و آمدهای زیاد نتیجه مبارزات خود را گرفتند. بله، مبارزه زیباست مخصوصا زمانی که جنبه‌ی مقاومتش به بقیه وجه‌هایش می‌چربد. حالا بعد از گذشت حدود 60 سال از آن روز های مقاومت کوبا، منصور ضابطیان راوی منصفی است از آنچه در کوبا درجریان است. این روایت جذاب از سرزمین چهار فصل را در سباستین بخوانید.   منصور ضابطیان در سفرهایش همان مسافری‌ست که از برنامه اش جا می‌ماند، گرسنگی می‌کشد، همه چیز از قبل برایش مهیا نیست و در یک کلام خودش است. بی‌زمستان آقای ضابطیان کتابی دارد به اسم بی زمستان! ابتدا بنا بر این بود که در 4 فصلِ سال به 4 کشور سفر کند ولی به دلایلی سفر فصل زمستانش جور نشد. به گفته‌ی خودش یا باید تا زمستان سال آینده صبر می‌کرد و یا ما را در لذت سفر به همین سه کشور شریک می‌کرد.این شد که بعد از سفر به تاجیکستان در بهار، آذربایجان در تابستان و گرجستان در پائیز کتاب بی زمستان را منتشر کرد.   مارک و پلو و کمی بعد مارک دو پلو اولین کتاب منصور ضابطیان مارک و پلو بود، کتابی که شامل سفرنوشت هایی به کشور های: فرانسه، اسپانیا، لبنان، هندوستان، ایتالیا، ارمنستان، کره جنوبی و ایالت متحده آمریکا است. هر کدام از این اسم ها می‌تواند چند جلد سفرنامه به خودشان اختصاص دهند. البته که کمی جلوتر با ایتالیا کار خواهیم داشت. ولی خدا را چه دیدید شاید بعدا برای هرکدام از این کشور ها کتابی مجزا از منصور ضابطیان چاپ شد و ما از سفر دوباره به این کشور ها لذت بردیم. کتاب دومی که از این نویسنده چاپ شد، کتاب مارک دو پلو بود که شامل سفرنامه هایی از کشور های: کنیا، بلژیک، چک، هلند، آلمان، پرتغال، یونان، عراق و برزیل هست.   برگ اضافی منصور ضابطیان بعد از این سفرنامه، کتابی با عنوان برگ اضافی را منتشر کرد که فلسفه نام گذاریش برای خودم جالب بود. در این کتاب خرده روایت هایی که از این کشور ها جا مانده بود و حجم کافی برای اختصاص یک فصل را نداشت، منتشر شد. در باره‌ی نام گذاری این کتاب جایی گفته است که شما در رستورانی بودید که دو پلو(مارک و پلو - مارک دو پلو) سفارش داده اید و حالا برای شما کباب برگی می‌آورند. این کتاب حکم همان کباب برگ را دارد.   چای نعنا چای نعنا، عنوان کتاب دیگری از منصور ضابطیان است، سفرنامه ای به مراکش با آن چای معروفش. در کتاب چای نعنا، روایت جذابی از شهر طنجه آمده که هر توضیحی از حلاوتش می کاهد. روایتی از شهری که میزبان خیلی از بزرگان بوده است.   موآ در این نام گذاری بیش از هر چیز باران دخیل بوده است. موآ به زبان ویتنامی یعنی باران و منصور ضابطیان گفته بیش از 90 درصد سفر ویتنامش در شرایط بارانی سپری شده. هر زمان قصد نوشتن کرده باران آمده و روز رونمایی کتاب هم بارانی بوده. ویتنام از آن کشورهایی است که به خاطر اختلاف زیاد مکانی و فرهنگی خواندنش برای ما جالب است.   سه رنگ منصور ضابطیان اعتقاد دارد کشور های حوزه مدیترانه مخصوصا ایتالیا شباهت فرهنگی زیادی با ما دارند. او به دنبال رشته تسبیحی بوده برای این سفر یک ماهه‌اش که بتواند انسجام محتوایی سفرنامه‌اش را حفظ کند به همین خاطر غذا را انتخاب کرده است. از شمال تا جنوب یا بهتر بگویم از بالا تا کف چکمه‌ی ایتالیا را با محوریت غذا گشته است و ما را همراه با طعم هایی کرده که از دل کلمات هم مزه منحصر به فردشان حس می‌شوند. منصور ضابطیان اعتقاد دارد که ایتالیایی ها در ساختن کمال از هیچ تبحر دارند جوری که از چند ورق گوجه و پنیر کمی ریحون و ذره‌ای نان، خوش‌مزه ترین پیتزایی که تا به حال تصور کردید را به شما تحویل می دهند.   از همه سفرنامه هایش که بگذریم خود منصور ضابطیان اعتقاد دارد شروع علاقه مندیش به سفر و سفرنامه زمانی بوده که در کودکی تن تن می‌خوانده.  خلاصه که اگر به هر علت شرایط برای گشتن و سفر مهیا نیست، لذت سفر را با سفرنامه خواندن تجربه کنیم. همه‌ی سفرنامه های منصور ضابطیان را به صورت یکجا از این لینک ببینید.
کتاب روایت و کنش جمعی از سوی نشر اطراف منتشر شد
کتاب روایت و کنش جمعی از سوی نشر اطراف منتشر شد
چرا روایت؟ آن‌هایی که می‌خواهند اجتماع را به کنش جمعی برانگیزند تلاش می‌کنند لحظه را روایتمند کنند. هدف آن‌ها این است که مخاطبان را مفتون روایت دراماتیکی کنند که مشخص می‌کند چه اتفاقی دارد می‌افتد و چه چیزهایی در معرض خطرند. به همین دلیل، پیش‌درآمد کنش جمعی اغلب گردهمایی، دل و جرئت دادن در رختکن، چند لحظه دعا یا نطقی روحیه‌بخش در شب حمله است. خیلی وقت‌ها این قصه‌ها درباره‌ی ظلم یا نوعی تراژدی قریب‌الوقوع‌اند تا اجتماع را متوجه منافعش کنند، ارزش‌هایش را به یادش بیاورند و احساساتش را برانگیزند.قصه‌گوها چه می‌کنند؟ قصه‌گوها با قرار دادن مشکلات کنونی در بطن کلان‌روایت‌ها زمانِ حال را تاریخی می‌کنند. پیام آن‌ها این است که آنچه امروز رخ می‌دهد قسمتی از قصه‌ا‌ی بزرگ‌تر است، ماجرایی در قصه‌ی جمعی ما؛ قصه‌ای که اهمیت تاریخی دارد. در کنش جمعی، این نوع غوطه‌وری در روایت را زیاد می‌بینیم. الگوی اعتراض علیه جهانی‌سازی با الگوی راه‌پیمایی حامیان جنبش حقوق مدنی‌ که در 1963 پیش از سخنرانی «من رؤیایی دارمِ» کینگ برگزار شد یا تجمعی که هواداران تی‌پارتی حدود نیم قرن بعد در محوطه‌ی بنای یادبود لینکلن برگزار کردند تفاوت چندانی نداشت. در چنین لحظه‌هایی، کلان‌روایت‌ها هم بازگو (یا یادآوری) می‌شوند؛ کاری که کمک می‌کند جامعه در برابرِ قصه‌ی خاصی که حالا گفته می‌شود پذیرا‌تر باشد. از این گذشته، قصه‌گوها با قرار دادن مشکلات کنونی در بطن کلان‌روایت‌ها زمانِ حال را تاریخی می‌کنند. پیام آن‌ها این است که آنچه امروز رخ می‌دهد قسمتی از قصه‌ا‌ی بزرگ‌تر است، ماجرایی در قصه‌ی جمعی ما، قصه‌ای که اهمیت تاریخی دارد. به همین دلیل است که رهبران جنبش حقوق مدنی، وقتی قصه‌ی این جنبش را می‌گویند، پای اسطوره‌های آمریکا و کتاب مقدس را به میان می‌آورند و رهبران تی‌پارتی حکایت ایستادگی نیاکان فکری‌شان مقابل استبداد بریتانیا در مهمانی چای بوستون را بازگو می‌کنند.روایت و حس اضطرار اکنون... اینرسی یا لَختی دشمن کنش جمعی‌ست. خیلی وقت‌ها مشکل اصلی کسانی که می‌خواهند دیگران را به کنش جمعی برانگیزند غلبه بر تمایل به منتظر ماندن به جای دست‌به‌کار شدن است. به همین دلیل، معمولاً رهبران سعی می‌کنند نوعی حس بحران به وجود آورند و زمان حال را نقطه‌ی عطف قصه جلوه دهند، لحظه‌ای که تعیین می‌کند قصه به پیروزی ختم می‌شود یا به تراژدی. مارشال گانتس، جامعه‌شناس و فعال اتحادیه‌های صنفی، این قصه را «قصه‌ی اکنون» می‌نامد. کینگ در 1963 در «نامه‌ای از زندان برمینگام» چنین نوشت: شاید بپرسید چرا کنش مستقیم؟ چرا تحصن و راه‌پیمایی و مانند این‌ها؟ مگر مذاکره راه بهتری نیست؟ کاملاً حق دارید دنبال مذاکره باشید. در واقع، هدف کنش مستقیم دقیقاً همین است. کنش مستقیمِ خشونت‌پرهیز تلاش می‌کند چنان بحرانی بسازد و چنان تنشی راه بیندازد که جامعه‌ای که مدام از مذاکره طفره رفته مجبور به رویارویی با مسئله شود. تلاش می‌کند مسئله را چنان دراماتیک کند که دیگر نشود نادیده‌اش گرفت. کینگ در سخنرانی «من رؤیایی دارم» هم می‌خواست از لحظه‌ی اکنون همان نقطه‌ی سرنوشت‌سازی بسازد که پی‌رنگ، از آن‌جا به بعد، یا ناگزیر به سوی تراژدی پیش خواهد رفت یا به سمت پیروزی تغییر جهت می‌دهد. ما به این مکان رفیع آمده‌ایم تا اضطرارِ شدیدِ اکنون را به یاد آمریکا بیاوریم. برای این‌که خوش‌دلانه پا سست کنیم یا قرص آرام‌بخش حرکت تدریجی را ببلعیم وقت نداریم. حالا وقتش رسیده که وعده‌ی دموکراسی را عملی کنیم. حالا وقتش رسیده که از تاریکی به در آییم، دره‌ی تفکیک نژادی را ترک کنیم و در جاده‌ی آفتاب‌گیر عدالت نژادی گام برداریم. حالا وقتش رسیده که ملت‌مان را از شن‌های روان بی‌عدالتی نژادی بیرون بکشیم و به کوه استوار برادری برسانیم. حالا وقتش رسیده که عدالت را برای همه‌ی خلق خدا عملی کنیم.قصه امید... شایان توجه است آن‌هایی که قصه‌ی اکنون را می‌گویند قصه‌ای درباره‌ی امید به آینده هم می‌گویند، قصه‌ای که پایانش نوشته نشده و هنوز ممکن است با پیروزی تمام شود. کینگ در سخنرانیِ «من رؤیایی دارم»، پیش از آن‌که معروف‌ترین جمله‌هایش را به زبان بیاورد، گفت «مبادا که به دره‌ی نومیدی بغلتیم. دوستان، امروز به شما می‌گویم که با وجود دشواری‌ها و سرخوردگی‌های این لحظه، من هنوز رؤیایی دارم.» بدون امید، خشم می‌تواند به دلسردی تبدیل شود. روایت و کنش جمعی ... مباحث کتاب روایت و کنش جمعی در قالب سه بخش اصلی تنظیم شده‌اند: بخش اول با موضوع کنش جمعی و نظریه‌های موجود درباره‌ی شیوه‌ی غلبه‌ی گروه‌ها و جوامع بر موانع کنش جمعی سروکار دارد؛ بخش دوم سراغ این بحث می‌رود که ما انسان‌ها تا چه حد حیوان قصه‌گو هستیم و در نتیجه، تا چه حد با قصه‌هایی که می‌شنویم برانگیخته می‌شویم؛ و بخش سوم بررسی می‌کند که ابزار روایت چگونه اجتماع را قادر می‌کند که تحقق یک خیرِ جمعی را به دغدغه و منفعتِ مشترک اعضایش تبدیل کند و برای رسیدن به این هدف، موانعِ کنش جمعی را از سر راه بردارد. در این چهارچوب کلی، میر نخست مهم‌ترین موانع تحقق کنش جمعی را بررسی می‌کند و شرح می‌دهد که صاحب‌نظران علوم اجتماعی و رفتاری چگونه غلبه‌ی گروه‌های انسانی بر این موانع را توضیح می‌دهند. گروه‌های انسانی برای هر نوع کنش جمعیِ موفق باید بر مفت‌سواری غلبه کنند، به اعضای خود خاطرجمعی بدهند، رفتارهای اعضا را هماهنگ کنند و مهم‌تر و دشوارتر از همه، منافع و دغدغه‌های مشترک بسازند. میر معتقد است با توجه به دشواریِ غلبه بر چنین موانعی، نظریه‌های متعارف فعلی همیشه و در همه‌ی موارد نمی‌توانند توضیح دهند که انسان‌ها واقعاً چگونه این موانع را از سر راه برمی‌دارند و با کنش جمعیِ هماهنگ تحققِ خیری جمعی را ممکن می‌کنند. بنابراین، جای خالی بزرگی برای نظریه‌ای وجود دارد که توضیح بهتر و جامع‌تری برای کنش جمعی عرضه کند. و این‌جاست که میر نظریه‌ای نو مطرح می‌کند: نظریه‌ای روایت‌محور درباره‌ی کنش جمعی. اما میر، پیش از شرح مفصل این نظریه، به نقش چشمگیر قصه‌ها در ذهن و عمل ما می‌پردازد و بررسی می‌کند که قراردادهای مربوط به پی‌رنگ، شخصیت و علیت چگونه رمزگان روایی مشترکی می‌سازند که با آن می‌شود معانی پیچیده را منتقل کرد و فهمید. بعد، سراغ نقش روایت در ذهن می‌رود و کارکرد‌های مهم روانی و شناختی قصه‌ها را مرور می‌کند. او می‌گوید ما انسان‌ها، به‌مثابه‌ی موجودات برساخته‌ی روایت، می‌توانیم با قصه‌هایی که دیگران برایمان می‌گویند برانگیخته شویم و قصه‌ی خوب می‌تواند ذهن‌مان را تسخیر کند، باورهایمان را تغییر دهد و دغدغه‌هایی جدید برای ما بسازد. در نهایت، میر مباحث دو بخش اول کتاب را کنار هم می‌گذارد تا نقش روایت‌های مشترک در برانگیختنِ کنش جمعی را توضیح دهد. او می‌گوید که اجتماع، به واسطه‌ی روایت‌های مشترک، می‌تواند در حوزه‌های مختلف، منافع مشترکی برای اعضای خود تعریف کند و آن‌ها را به کنش جمعی برای تأمین این منافع سوق دهد. اما این نکته را هم نباید نادیده گرفت که هر روایت و هر قصه‌ای لزوماً به کنش جمعی نمی‌انجامد. عوامل زیادی در این‌که قصه‌ای ذهن اجتماع را تسخیر کند یا نه دخیل‌اند، از جمله این‌که امتیازِ قصه گفتن در دست کیست و آیا قصه منافع شخصی را تقویت می‌کند یا نه. اما میر معتقد است قصه‌های اثرگذار همان‌ قصه‌هایی‌اند که با قصه‌هایی که اجتماع از قبل در ذهن دارد، یعنی با اسطوره‌های دینی، تاریخی، سیاسی و عامیانه‌ی فرهنگش همساز باشند. به باور میر، چنین قصه‌ها و روایت‌هایی با تبدیل مشارکت در کنش جمعی به نمود اساسیِ هویت شخصی، مشکل مفت‌سواری را حل می‌کنند، با امکان‌پذیر کردن تصور رفتار بایسته برای اعضای اجتماع و تعیین شکل و شمایل تشریک مساعی، همکاری‌ها را هماهنگ می‌کنند، و با قاب‌بندیِ همکاری در قالب ضرورتِ دراماتیک روایت خودزندگی‌نامه‌ایِ اعضای جامعه، آن‌ها را به همکاری متعهد و درباره‌ی همکاریِ دیگران خاطرجمع و مطمئن می‌کند. البته میر از یاد نمی‌برد که ابزار کارآمد و قدرتمندِ روایت همیشه بی‌زیان و بی‌خطر نیست. همان ابزاری که رهبران جنبش‌های برابری‌طلب و عدالت‌خواه بارها و بارها از آن برای بسیج مردم در مبارزه با ظلم و تبعیض استفاده کرده‌اند، برای همراه کردنِ مردم با نازیسم و فاشیسم و پوپولیسم هم به کار گرفته شده‌اند. در واقع، روایت هم، مثل همه‌ی ابزارهای قدرتمند دیگر،‌ می‌تواند خطرناک و ویرانگر باشد و به همین دلیل، فهم قدرت روایت و به‌کارگیری محتاطانه و سنجیده‌اش اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. از سایت نشر اطراف برای خرید کتاب روایت و کنش جمعی از این لینک اقدام کنید.
جستار چیست؟
جستار چیست؟
به نام خدا   جستار چیست؟ اولین باری که با این عبارت رو‌ به رو شدم، همچین بگی نگی از آوای ایجاد شده به خاطر کلمه جستار حس خوبی داشتم. یک کلمه جدید و خوش آوا شنیده بودم که به نظرم می‌توانست معنی و مفهوم خوبی هم داشته باشد. بعد از پرس و جو به این نتیجه رسیدم جستار گم شده من در تمام این سال ها بوده.        این متن شروع یک جستار است. همین قدر روان و همین قدر بی قاعده.        جستار قالب امنی است برای تمام آن هایی که به نوشتن علاقه دارند ولی نه وقت و حوصله داستان نویس شدن را دارند و نه می‌توانند از نوشتن دل بکنند.تفاوت جستار با مقاله یا داستان؟ تفاوت جستار با مقاله یا داستان، نویسنده است. بله نویسنده. جستار به علاوه تمام اشتراکاتی که با داستان و یا مقاله دارد، نتیجه ی دیده شدن یک موضوع از نقطه نظر منحصر به فرد نویسنده است. جستار... جستار، معمولاً نوشته‌ای است که در آن استدلالهای شخصی نویسنده مطرح می‌شود. جستار، عموماً برای نقد ادبی، بیانه‌های سیاسی، استدلال‌های عالمانه، مشاهدات مربوط به زندگی روزمره، یادآوری خاطرات و تفکرات نویسنده استفاده می‌شود. جستار، انتقال درونیات نویسنده به خواننده است. جستار، دستورالعمل‌های مشخص و اصول و قواعد سخت ندارد. جستار، نوعی گفت و گو با مخاطب است. و جستار، نوعی روایت منِ نویسنده است.    نویسنده در جستارنویسی آزادی مطلق دارد و بیش از هر قالب دیگری می‌تواند خودش باشد. ترکیب کلمات، طول متن، ساختار جملات و انتخاب موضوعات، کاملاً آزادانه است و از چارچوب‌های از پیش تعیین‌شده پیروی نمی‌کند. برای جستارنویس شدن قبل از هر مهارتی به خودشناسی نیاز دارید و سپس باید تمام تلاشتان را بکنید تا خودتان باشید. مخاطبان جستار شما را پذیرفته‌اند و انتظار خواندن نظرات و روایت‌های شما را دارند، پس انتظارشان را برآورده کنید. 
طراحی فروشگاه اینترنتی توسط آلماتک